تاریخچه کشور کانادا
اروپاییان، برای پیدا کردن سرزمینهای جدید سوار کشتیهایشان شدند. همینطور که از اقیانوس اطلس به سمت غرب حرکت میکردند به جایی رسیدند که بعداً اسمش کانادا شد.
در آنجا با مردمی روبرو شدند که تابهحال ندیده بودند و چون آنقدر از اروپا دور شده بودند و نمیدانستند که دقیقاً کجا هستند، تصور کردند که به هند رسیدهاند! به همین دلیل، در زبان انگلیسی به سرخپوستان Indians گفته میشود.
بومیان کانادا یا همان سرخپوستان از راه شکار و کشاورزی زندگی میکردند. چندین قبیله از سرخپوستان کل بومیان کانادا را تشکیل میداند و جنگ بین آنها یک موضوع کاملاً معمولی بود.
برای به دست آوردن زمین و در نتیجه منابع بیشتر و البته نشان دادن برتری یک قبیله به قبیله دیگر جنگیدن کاملاً طبیعی بود.
بهتدریج با آمدن بازرگانان، مبلغان دینی، سربازان و استعمارگران اروپایی مدل زندگی بومیان کانادا برای همیشه تغییر کرد. تعداد زیادی از بومیان به دلیل بیماریهایی که اروپاییها با خودشان آورده بودند جانشان را از دست دادند.
با این حال، بومیان و اروپاییان در 200 سال زندگی مشترک پیوندهای اقتصادی، مذهبی و نظامی محکمی با هم به وجود آوردند که پایههای کشور کانادا را گذاشت.
در این نوشته، با تاریخچه کانادا بیشتر آشنا خواهید شد.
اولین اروپاییها چه زمانی به کانادا آمدند؟
وایکینگها، اولین اروپاییهایی بودند که 1000 سال پیش از ایسلند به لابرادور و جزیره نیوفاندلند رسیدند. در حال حاضر، بقایای محل زندگی وایکینگها در کانادا هنوز باقی است و به اسم، l’Anse aux Meadows، شناخته میشود.
این مکان در فهرست آثار میراث جهانی ثبت شده است.
اما ورود رسمی اروپاییها به کانادا و تبدیل آن به مستعمره، در سال 1497 با فرستادن جان کابوت برای جستجو و کشف سرزمینهای جدید بهطورجدی شروع شد. جان کابوت همان کسی است که اولین بار سواحل شرقی کانادا را روی نقش کشید.
نامگذاری کشور کانادا
بین سالهای 1534 و 1542، ژاک کارتیه بعد از اولین سفر خود به آن سوی اقیانوس اطلس، سرزمین جدیدی را کشف کرد و مدعی شد که این سرزمین تازه کشف شده متعلق به پادشاه فرانسیس اول فرانسه است.
کارتیه از دو راهنمای بومی دستگیر شده شنید که آنها برای اشاره به این سرزمین از کلمه Kanata” “به معنی “دهکده” استفاده میکنند. و بهاینترتیب اسم سرزمین تازه کشف شده کانادا شد و در دهه 1550 از نام کانادا روی نقشهها استفاده کردند.
فرانسه نو
در سال 1604، اولین شهرک اروپایی در شمال فلوریدا را دو فرانسوی به نامهای دو مونت و ساموئل دی شامپلین، ابتدا در جزیره سنت کروکس (در ماین کنونی) و بعدازآن در بندر رویال، در آکادیا (نوا اسکوشیا فعلی) درست کردند.
در سال 1608 شامپلین قلعهای ساخت که در حال حاضر به شهر کبک تبدیل شده است. آنها میخواستند در سرزمین تازه کشف شده، فرانسه نو بسازند.
شامپلین با ساکنین کانادا از قبیل آلگونکوین گرفته تا مونتانیا و هورون و ایروکوا مبارزه کرد و در نهایت مستعمره فرانسه را تشکیل داد. از جمله قبیلههایی که با شهرکسازی فرانسویها مبارزه کردند، ایروکواییها بودند.
ایروکواییها اتحادیهای متشکل از پنج تیره (بعداً شش تیره) سرخپوست بودند و یک قرن با فرانسویها جنگیدند.
در نهایت، فرانسویها و ایروکواییها در سال 1701 با یکدیگر صلح کردند و فرانسویها و بومیان به دلیل تقاضای زیاد خز در اروپا سالها با هم در تجارت خز دادوستد میکردند.
مبارزه بر سر یک قاره!
در سال 1670، پادشاه چارلز دوم انگلستان حق امتیاز شرکت هادسونز بی کمپانی (Hudson’s Bay) را انحصاری کرد. از آن زمان تا 100 سال بعد، این شرکت تنها رقیب شرکتهای تجاری مونترال بود.
اوایل دهه 1600 بود که مستعمرات انگلیس در حاشیه دریای آتلانتیک، از فرانسه جدید ثروتمندتر و پرجمعیتتر شدند.
در دهه 1700 فرانسه و انگلیس برای کنترل آمریکای شمالی جنگیدند و در سال 1759، انگلیسیها، فرانسویها را در نبرد دشتهای ابراهیم (Plains of Abraham) در شهر کبک شکست دادند و نتیجه آن غروب امپراتوری فرانسه در آمریکا بود.
کنت فرونتناک در سال 1690 کبک را به انگلیسیها نداد و گفت: “تنها یک پاسخ خواهید شنید و آن از دهان توپهای من خواهد بود!”
استان کبک
بعد از جنگ سال 1759، انگلیس اسم مستعمره جدید خود را “استان کبک” گذاشت؛ اما کاتولیکهای فرانسویزبان که ساکنان اصلی این استان بودند، شیوه زندگی خود را در امپراتوری انگلیس همچنان مثل قبل حفظ کنند.
انگلیسیها برای اینکه اکثریت فرانسویزبانهای کاتولیک را راحتتر اداره کنند، قانون کبک سال 1774 را در پارلمان تصویب کردند.
قانون کبک یکی از قوانین اصلی در کانادا است که آزادی مذهبی برای کاتولیکها را مجاز میدانست و به آنها اجازه میداد مراسم عمومی خود را داشته باشند؛ قانونی که در انگلیس برای کاتولیکها مجاز نبود!
وفاداران به حکومت انگلستان
در سال 1776، 13 مستعمره انگلیس در جنوب کبک اعلام استقلال کردند و ایالاتمتحده آمریکا را تشکیل دادند. آمریکای شمالی یک بار دیگر در جنگ بین دو طرف تقسیم شد.
در این سالها بیش از 40،000 نفر وفادار به تاج و سلطنت انگلیس به نام “لویالیستها”، از انقلاب آمریکا فرار کردند تا در نوا اسکوشیا و کبک زندگی کنند.
وفاداران از هر نوع مذهب و نژادی بودند. از هلندی، آلمانی، انگلیسی، اسکاندیناویایی، بومی و غیره گرفته تا پروتستان، انگلیکان، باپتیست، یهودی، کوئکر و کاتولیک بین وفاداران پیدا میشد.
حدود 3000 وفادار سیاهپوست هم برای به دست آوردن زندگی بهتر به شمال قاره آمریکا آمدند. هزاران سرخپوست موهاک که جز وفاداران بودند به رهبری جوزف برانت به سمت کانادا هدایت شدند.
نهادهای دموکراتیک به تدریج و به آرامی در کانادا به وجود آمدند. اولین مجمع نمایندگان در هالیفاکس، نوا اسکوشیا، در سال 1758 انتخاب شد.
قانون اساسی 1791 استان کبک را به کانادای فوقانی (بعداً انتاریو) تقسیم کرد، که عمدتاً وفادار، پروتستان و انگلیسیزبان و کانادای سفلی (بعداً کبک)، به شدت کاتولیک و فرانسه زبان بودند.
لغو بردهداری در کانادا
بردهداری در همه جای دنیا، از آسیا، آفریقا و خاورمیانه تا قاره آمریکا از زمانهای خیلی دور وجود داشته است.
اولین جنبش برای لغو تجارت برده در اواخر دهه 1700 در پارلمان انگلیس به وجود آمد و در سال 1793، کانادای علیا به رهبری جانشین فرماندار جان گریوز سیمکو، یک افسر نظامی وفادار، اولین استان در امپراتوری شد که به سمت لغو قانون بردهداری حرکت کرد.
در سال 1807، پارلمان انگلیس خریدوفروش بردگان را ممنوع کرد و در سال 1833 بردهداری در سراسر امپراتوری از جمله کشور کانادا را لغو کرد.
همین موضوع باعث شد تا هزاران برده از ایالاتمتحده آمریکا فرار کنند و خودشان را به کانادا برسانند و در آنجا، یک شبکه ضد بردهداری مسیحی تشکیل بدهند.
جنگ سال 1812: جنگ برای کانادا
بعد از شکست ناوگان ناپلئون بناپارت در نبرد ترافالگار (1805)، نیروی دریایی سلطنتی انگلیس بر اقیانوسها حاکم شد. امپراتوری انگلیس که شامل کشور کانادا هم میشد، برای مقاومت در برابر خواست بناپارت برای سلطه بر اروپا جنگید.
این موضوع باعث به وجود آمدن کینه آمریکا از حضور و دخالت انگلیس در حملونقل دریایی آنها شد.
با این تصور که گرفتن کانادا کار سادهای است، ایالاتمتحده آمریکا در ژوئن 1812 به کانادا حمله کرد؛ اما آمریکاییها اشتباه کردند. سربازان داوطلبان کانادایی و حتی سرخپوستان، از جمله قبیله شاونی، در دفاع از کانادا از سربازان انگلیسی حمایت کردند.
در ماه ژوئیه، سرلشکر سر آیزاک براک، دیترویت را تصرف کرد اما در زمان دفاع در برابر حمله آمریکاییها در ارتفاعات کوئینستون، نزدیک آبشارهای نیاگارا، نبردی که آمریکاییها در آن شکست خوردند، کشته شد.
در سال 1813، سرهنگ دوم شارل دو سالاری و 460 سرباز، 4000 متجاوز آمریکایی را در چاتوگوئه، جنوب مونترال به ایالاتمتحده آمریکا برگرداندند.
در سال 1813 آمریکاییها مجلس دولت و ساختمانهای پارلمان را در یورک (تورنتو فعلی) به آتش کشیدند.
به تلافی در سال 1814، سرلشکر رابرت رأس لشکرکشی را از نوا اسکوشیا راه انداخت که کاخ سفید و دیگر ساختمانهای عمومی در واشنگتن را به آتش کشید.
تا سال 1814، تلاش آمریکا برای فتح کانادا ناموفق بود. انگلیسیها هزینه یک سیستم دفاعی پرهزینه کانادایی، از جمله ارگهای هالیفاکس و کبک، بندرگاه دریایی هالیفاکس و فورت هنری در کینگستون که امروزه جز مکانهای تاریخی محبوب هستند را پرداخت کردند.
مرز امروزی کانادا و ایالاتمتحده آمریکا تا حدی نتیجه جنگ 1812 است.
شورشهای سالهای 1837 تا 1838
در دهه 1830، کاناداییهای بهاصطلاح اصلاحطلب در کانادا معتقد بودند که سرعت پیشرفت به سمت دموکراسی کامل خیلی کند است. برخی معتقد بودند که کانادا باید قواعد جمهوری آمریکا را بپذیرد یا حتی سعی کند به ایالاتمتحده بپیوندد.
وقتی شورشهای مسلحانه در بین سالهای 1837 تا 38 در منطقه خارج از مونترال و تورنتو اتفاق افتاد، افراد بهاصطلاح شورشی حمایت عمومی کافی نداشتند، در نتیجه سربازان انگلیسی و داوطلبان کانادایی شکستشان دادند.
تعدادی از آنها را دار زدند و عده یا را هم تبعید کردند. جالب است که برخی از تبعیدیان بعداً به کانادا برگشتند.
انگلیسیها لرد دورهام، اصلاحطلب انگلیسی را برای گزارش در مورد شورشها به کانادا فرستادند تا ببینند که اوضاع از چه قرار است. دورهام توصیه کرد که کانادای بالا و پایین با هم یکی شده و یک دولت مسئول (دولتی که در برابر یک قانونگذار محلی مستقل پاسخگو باشد) تشکیل شود.
از طرفی پیشنهاد داد که برای پیشرفت سریع کانادا، فرهنگ پروتستان انگلیسیزبانها را در کانادا ترویج کنند. البته این توصیه نشان میداد که دورهام درک درستی از شبکه قوی فرانسویزبانهای کانادا نداشت.
کنفدراسیون
از سال 1864 تا 1867 نمایندگان نوا اسکوشیا، نیوبرانزویک و استان کانادا با حمایت انگلیس برای تأسیس کشور جدید با هم همکاری کردند. آنها که به پدران کنفدراسیون معروف شدند در دو سطح دولت ایجاد کردند: فدرال و استانی.
بهاینترتیب، استان کانادا به دو استان جدید یعنی انتاریو و کبک تقسیم شد ، که در کنار نیوبرانزویک و نوا اسکوشیا کشور جدیدی را به نام کشور خودمختار کانادا(Dominion of Canada) تشکیل دادند.
در کشور کانادا هر استان پارلمانش را خودش انتخاب کرده و میتوانست در زمینههای مختلف مانند آموزش و بهداشت را خودش مشخص کند.
پارلمان انگلیس قانون آمریکای شمالی انگلیس را در سال 1867 تصویب کرد و قلمرو کانادا (Dominion of Canada) رسماً در تاریخ 1 ژوئیه 1867 متولد شد. تا سال 1982، 1 ژوئیه به عنوان “روز حاکمیت(Dominion Day)” جشن گرفته میشد.
امروزه، یک ژانویه بهطور رسمی به عنوان روز کانادا شناخته میشود. کشور کانادا به تدریج با پیوستن استانهای مختلف به یکدیگر به کانادای کنونی تبدیل شد. پیوستن استانها به ترتیب تاریخ بهصورت زیر است:
1867 – انتاریو، کبک، نوا اسکوشیا، نیوبرانزویک
1870 – مانیتوبا، سرزمینهای شمال غربی
1871 – بریتیش کلمبیا
1873 – جزیره پرنس ادوارد
1880 – انتقال جزایر قطب شمال
1898 – قلمرو یوکان
1905 – آلبرتا، ساسکاچوان
1949 – نیوفاندلند و لابرادور
1999 – نوناووت
آیا میدانستید؟ در دهه 1920، برخی معتقد بودند که مستعمرات انگلیس در دریای کارائیب باید بخشی از کانادا شود. این اتفاق نیفتاد، با این حال، امروز کشورها و قلمروهای کانادا و کارائیب روابط نزدیکی با هم دارند.
اولین نخست وزیر کانادا
در سال 1867، سر جان الکساندر مکدونالد، پدر کنفدراسیون، اولین نخستوزیر کانادا شد. او که در 11 ژانویه 1815 در اسکاتلند به دنیا آمد، در دوران کودکی همراه با خانواده به کانادای علیا آمد.
مکدونالد یک وکیل در کینگستون، انتاریو و سیاستمداری با استعداد و شخصیتی چندوجهی داشت. 11 ژانویه به عنوان روز سر جان آ. مکدونالد به رسمیت شناخت میشود. تصویر او روی اسکناس 10 دلاری کانادا چاپ میشود.
چالش در غرب
زمانی که کانادا در سال 1869 منطقه وسیع شمال غربی را از شرکت خلیج هادسون گرفت، با 12000 متیسها (افراد دونژاده، بهویژه کسی که یکی از والدین او سرخپوست و دیگری کانادایی فرانسوی تبار باشد) رد ریور مشورت نکردند.
نتیجه این کار، درگیری مسلحانه آنها به رهبری لوئیس ریل برای تصرف فورت گاری بود. در چنین موقعیتی آینده کانادا در معرض خطر افتاد.
اگر کشور جدید نتواند فضای داخلی را تحت کنترلش درآورد، چطور میتوانست از این اقیانوس تا آن اقیانوس وسعت پیدا کند؟
اتاوا در سال 1870 سربازان را برای پس گرفتن فورت گاری فرستاد. در نهایت، لوئیس ریل به ایالاتمتحده آمریکا فرار کرد و کانادا استان جدیدی به نام مانیتوبا را ایجاد کرد. لوئیس ریل به عنوان نماینده پارلمان انتخاب شد اما هرگز این مسئولیت را به عهده نگرفت.
مدتی بعد، تهدید مجدد متیسها و سرخپوستها در شهرک غرب کانادا برای پس گرفتن حقشان، باعث شورش دوم در سال 1885 در ساسکاچوان کنونی شد.
نتیجه این شورش محاکمه و اعدام لوئیس ریل به دلیل خیانت در امانت شد، تصمیمی که کبک به شدت با آن مخالف بود.
از نظر بسیاری، لوئیس ریل به عنوان یک قهرمان مدافع حقوق متیسها است و پدر مانیتوبا محسوب میشود.
نخستوزیر مکدونالد پس از اولین قیام متیسها، North West Mounted (NWMP) (به معنی پلیس سوار شمال غربی) را در سال 1873 ایجاد کرد تا غرب را آرام کرده و در مذاکرات با سرخپوستان کمک کند.
پلیس سوار شمال غربی فورت کلگری، فورت مک لئود و مراکز دیگری را که امروزه جز شهرهای کانادا هستند را تأسیس کرد و رجینا مقر آن شد. امروزه پلیس سوار رویال کانادا (RCMP) یا (“The Mounties”) نیروی پلیس ملی و یکی از مشهورترین نمادهای کانادا است.
راه آهن از دریا به دریا
بریتیش کلمبیا در سال 1871 پس از متعهد شدن اتاوا برای ساخت راهآهن تا سواحل غربی به کانادا پیوست.
در 7 نوامبر 1885، زمانی که دونالد اسمیت (لرد استراتکونا)، مدیر اسکاتلندی راهآهن اقیانوس آرام کانادا (CPR)، آخرین میخ راهآهن را زد و به شکل نمادین قدرت وحدت برای تشکیل کشور کانادا به نمایش گذاشته شد.
این پروژه را سرمایهگذاران انگلیسی و آمریکایی تأمین مالی کردند و کارگران اروپایی و چینی آن را ساختند.
حرکت به سمت غرب کشور کانادا
اقتصاد کانادا در دوره رونق اقتصادی دهه 1890 و اوایل دهه 1900 به دلیل صنعتی شدن، رشد قابل توجهی داشت. در این مدت یک میلیون انگلیسی و یک میلیون آمریکایی به فکر مهاجرت به کانادا افتادند.
سر ویلفرید لوریر که اولین نخستوزیر فرانسه و کانادا از زمان کنفدراسیون بود، همه را تشویق میکرد که به غرب کانادا مهاجرت کنند. اگر دوست دارید تصویر ویلفرید لوریر را ببینید، میتوانید به اسکناس 5 دلاری نگاه کنید.
راهآهن اقیانوس آرام این امکان را برای مهاجران، از جمله 170،000 اوکراینی، 115،000 لهستانی و دهها هزار نفر آلمانی، فرانسوی، نروژی و سوئدی فراهم کرد تا قبل از 1914 در غرب کشور کانادا مستقر شوند و کشاورزی پر رونقی را در آنجا به وجود آورند.
نقش کانادا در جنگ جهانی اول
بیشتر کاناداییها به اینکه بخشی از امپراتوری انگلیس بودند افتخار میکردند. بیش از 7000 داوطلب در جنگ آفریقای جنوبی، بین سالهای 1899 تا 1902 که به جنگ بوئر معروف شد، شرکت کردند و بیش از 260 نفر آنها در این جنگ کشته شدند.
در سال 1900، کاناداییها در نبردهای Paardeberg (“کوه اسب”) و Lillefontein شرکت کردند، پیروزیهایی که باعث تقویت غرور ملی در کانادا شدند.
زمانی که آلمان در سال 1914 به بلژیک و فرانسه حمله کرد و انگلیس اعلام جنگ کرد، اتاوا نیروی اعزامی کانادا را تشکیل داد.
بیش از 600000 کانادایی از کل هشت میلیون نفر جمعیت کانادا در جنگ شرکت کردند و اکثر آنها داوطلب بودند.
در میدان نبرد، کاناداییها ثابت کردند که سربازانی سرسخت و مبتکرند. کانادا در پیروزی جبهه غربی سهم قابلتوجهی ایفا کرد.
نیروی اعزامی کانادا معروف به The Canadian Corps در آوریل 1917 ویمی ریج را با 10 هزار کشته و زخمی تصرف کرد و کاناداییها را به “نیروهای شوک امپراتوری بریتانیا” معروف کرد.
از 1914 تا 1920، اتاوا بیش از 8000 نفر از اتباع سابق اتریشی-مجارستانی و عمدتاً مردان اوکراینی را به عنوان “بیگانگان دشمن” در 24 اردوگاه کار در سراسر کانادا زندانی کرد.
در سال 1918، تحت فرماندهی ژنرال سر آرتور کوری، نیروی اعزامی کانادا در طی صد روز در کنار نیروهای امپراتوری فرانسه و انگلیس پیش رفت.
در این مدت، نبرد آمیان در 8 آگوست 1918 هم اتفاق افتاد که آلمانیها آن را “روز سیاه ارتش آلمان” اسم گذاشتند.
با تسلیم آلمان و اتریش، جنگ در 11 نوامبر 1918 به پایان رسید. در مجموع 60،000 کانادایی کشته و 170،000 زخمی شدند.
زنان در کانادا حق رای گرفتند
در زمان کنفدراسیون، فقط مردان سفیدپوست بزرگسال که صاحبملک بودند حق رأی داشتند. این موضوع در بیشتر کشورهای دموکراتیک در آن زمان معمول بود؛ اما زنان هم حق رأی میخواستند.
تلاش زنان کانادایی برای به دست آوردن حق رأی به عنوان جنبش رأی دادن زنان معروف است. بنیانگذار این جنبش در کانادا دکتر امیلی استوو، اولین زن کانادایی است که در کانادا به عنوان پزشک بیماران را درمان میکرد. در سال 1916، مانیتوبا اولین استانی بود که به زنان حق رأی داد.
در سال 1917، با رهبری زنانی مثل دکتر استوو و سایر افراد مبارز، رئیس دولت فدرال یعنی سر رابرت بوردن، به زنان حق رأی در انتخابات فدرال را بدهد.
این حق اول به پرستاران در جبهه جنگ و بعدازآن به زنانی که با مردانی در جنگ کمک کرده بودند داده شد.
در سال 1918، بیشتر شهروندان زن کانادایی بالای 21 سال حق رأی دادن در انتخابات فدرال را داشتند. در سال 1921 اگنس ماکفیل، یک کشاورز و معلم، اولین زن نماینده مجلس شد. بعد از تلاش افرادی مثل ترز کاسگرین (سیاستمدار و سناتور در کیک) و دیگران، کبک نیز در سال 1940 به زنان حق رأی داد.
از جنگ جهانی اول تا جنگ جهانی دوم
پس از جنگ جهانی اول، امپراتوری بریتانیا به یک اتحادیه آزاد از کشورها تبدیل شد که به عنوان اتحادیه ملل انگلیس شناخته میشود.
کانادا در کنار سایر کشورهای جانشین پادشاهی انگلیس مانند هند، استرالیا، نیوزیلند و چندین کشور آفریقایی و کارائیب تا به امروز به عنوان یکی از اعضای برجسته کشورهای مشترکالمنافع باقی مانده است.
سالهای پرهیاهو دهه 20 میلادی، سالهای رونق بازار کار و کم بودن بیکاری بود؛ اما سقوط بازار سهام در سال 1929، باعث رکود بزرگ یا “سی سال کثیف” شد. در سال 1933 بیکاری به 27 درصد رسید و بسیاری از مشاغل از بین رفتند.
کشاورزان در غرب کانادا با کمترین قیمت خرید محصولاتشان و خشکسالی وحشتناک بیشترین آسیب را دیدند.
تقاضا از دولت برای به وجود آوردن یک رفاه اجتماعی با حداقل دستمزد، یک هفته کاری استاندارد و برنامههایی مثل بیمه بیکاری هر روز بیشتر شد.
در این سالها، بانک کانادا، یک بانک مرکزی برای مدیریت عرضه پول و ایجاد ثبات در سیستم مالی، در سال 1934 ایجاد شد. مهاجرت به کانادا کاهش پیدا کرد و تعداد زیادی از پناهندگان از جمله یهودیانی که میخواستند از آلمان نازی در سال 1939 فرار کنند، به کانادا آمدند.
نقش کانادا در جنگ جهانی دوم
جنگ جهانی دوم در سال 1939 زمانی آغاز شد که آدولف هیتلر، دیکتاتور ناسیونال سوسیالیست (نازی) آلمانی به لهستان حمله کرد و قسمت زیادی از اروپا را فتح کرد.
کانادا با متحدان دموکراتیک خود در نبرد برای شکست آلمان همراه شد و بیش از یک میلیون کانادایی از 11.5 میلیون نفر کل جمعیت کانادا، در جنگ جهانی دوم شرکت کردند.
این نسبت بالایی بود و از این تعداد، 44000 نفر کشته شدند. کانادا بیشتر از هر کشور مشترکالمنافع دیگری، در جنگ با بیش از 130،000 خدمه هوایی متفقین در کانادا تحت برنامه آموزش هوایی مشترکالمنافع انگلیس، بیشترین مشارکت را در تلاش هوایی متفقین شرکت کرد.
کانادا از جنگ جهانی دوم تا امروز
بعد از جنگ جهانی دوم تا امروز، تغییرات زیادی در سبک زندگی، نگرشها و ارزشهایی و ویژگی کاناداییها به وجود آمده است.
برای مثال در سال 1960، کانادا هنوز پرچم و هیچ سرود ملی نداشت. کاناداییهای فرانسویزبان شهروندان درجهدو بهحساب میآمدند و کبک در آستانه یک انقلاب آرام بود.
در این دهه، کل مهاجرهایی که در کانادا زندگی میکردند، 15 درصد بیشتر نبود که بیشتر آنها هم از انگلیس و سایر کشورهای اروپایی آمده بودند؛ و هنوز موضوع چند فرهنگی در کانادا متولد نشده نبود.
در دهه 60 میلادی، به بومیان که صاحبان اصلی کانادا بودند، حق رأی داده شد؛ اما بسیاری از آنها قربانیان نامرئی نسلکشی فرهنگی شدند.
خیلی چیزها در کانادا تغییر کرده و دیگر مستعمره انگلیس نیست. در طول نیمقرن گذشته کانادا بیشتر از هر چیز دیگری بر روی توسعه جامعه و بالا بردن سطح سواد فرهنگی مردمش کار کرده است.
این کار باعث شده تا در حال حاضر کشور کانادا چند فرهنگی بودن این کشور را به عنوان یکی از امتیازات و افتخارات خود در پذیرش افراد علاقهمند به کار و زندگی در کانادا، به دنیا معرفی کند. جزئیات بیشتر درباره فرهنگ و مردم کانادا را در مطلب پیشنهادی زیر بخوانید:
مردم کانادا
سخن پایانی
همانطور که در این مقاله مطالعه کردید، تاریخچه کانادا بسیار خواندنی و جذاب است. تلاشمان این بود که در این نوشته، علاوه بر تاریخ معاصر، به گذشتهای دورتر برگردیم و ببینیم کشور کانادا اصلا چگونه شکل گرفت و تبدیل به کانادایی شد که اکنون میبینیم. امیدواریم از خواندن این مقاله لذت کافی برده باشید. لطفاً نظر خودتان را در انتهای مقاله بنویسید تا خوانندگان دیگر هم از آن استفاده کنند.
سوالات متداول:
مطابق با تاریخ کانادا، وقتی ژاک کارتیه بعد از نخستین سفر خود به آن سوی اقیانوس اطلس، سرزمین تازهای را کشف کرد، مشاهده کرد که بومیان منطقه، به این سرزمین میگویند Kanata” “به معنی “دهکده”. بهاینترتیب اسم سرزمین تازه کشف شده کانادا شد و در دهه 1550 از نام کانادا روی نقشهها استفاده کردند.
کانادا از ۱۰ استان و ۳ سرزمین و در ۵ منطقه اصلی به نامهای کرانه غربی، شمال، مرکز، علفزارها، و منطقه اقیانوس اطلس تشکیل شدهاست.
کانادا، دومین کشور بزرگ جهان با ۹٫۹۸۵ میلیون کیلومتر مربع وسعت است. جمعیت این کشور در حال حاضر بیش از 38 میلیون نفر است.
کانادا در رده یازدهم بزرگترین اقتصادهای جهان قرار گرفته است. این کشور دارای منابع معدنی غنی، صنایع پیشرفته و محصولات فراوان کشاورزی است.
این کشور از نظر صنعت و فناوری، کشوری پیشرفته است که سیستم اقتصادی آن به شدت به ایالات متّحده وابسته است. مجموع صادرات کانادا در سال ۲۰۲۰ حدود ۴۴۶ میلیارد دلار و واردات آن حدود ۴۵۳ میلیارد دلار بودهاست.
واحد پول این کشور دلار کانادا نام دارد. هر دلار کانادا معادل ۰٫۷۹۲ دلار آمریکاست.
آیا سوالی دارید؟